امام(ره):پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد

تعجیل در فرج آقا صلوات

طبقه بندی موضوعی

محبوب ترین مطالب

۱۴ مطلب با موضوع «حکایت» ثبت شده است

در سال های دور پادشاه دانایی یک تخته سنگ بزرگ را در وسط جاده قرار داد و  برای اینکه عکس العمل رهگذارن را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد.بعضی

از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند بسیاری هم غرولند می کردند

که این چه شهری است که نظم ندارد حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است.

این داستان ادامه داشت تا اینکه نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه بود نزدیک سنگ شد و با

هر زحمتی که بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کنار جاده قرار داد.ناگهان کیسه ای

دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود کیسه را باز کرد داخل آن سکه های طلا

و یک نامه پیدا کرد.در نامه نوشته بود: هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر

زندگی انسان باشد

یاسمین
۲۷ آذر ۹۶ ، ۲۲:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزهای بدی در زندگی آدم می رسد


که هیچ کسی حتی نمی پرسد: 


" خوبی ؟ " 


برای چنین روزهای بدی 


نیاز به یگانه مهربانِ دلسوزی داری 


به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی 



و نامش چه زیباست ... 

خدا

یاسمین
۲۷ آذر ۹۶ ، ۲۲:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد!


مار میگفت: انسانها از ترسِ ظاهر خوفناکِ من میمیرند؛ نه بخاطر نیش زدنم!

اما زنبور نمی پذیرفت.


مار، برای اثبات حرفش، به چوپانی که زیر درختی خوابیده بود؛ نزدیک شد و رو به زنبور گفت: من او را می گزم و مخفی میشوم ؛ تو بالای سرش سر و صدا و خودنمایی کن!


مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن بالای سر چوپان نمود.

چوپان فورا از خواب پرید و گفت: ای زنبور لعنتی! و شروع به مکیدن جای نیش و تخلیه زهر کرد.

مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد از چندی بهبود یافت.


سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند:

اینبار زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد!

چوپان از خواب پرید

و همین که مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت!

او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه ننمود

چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد!


 بسیاری بیماری ها و کارها نیز همینگونه اند؛ و افراد فقط بخاطر ترس از آنها، نابود میشوند.


 مواظب تلقین های زندگی خود باشید.........!


یاسمین
۲۷ آذر ۹۶ ، ۲۲:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده

هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح روی کاغذ بوده

مهم نیست امروز کجایی...!

مهم اینه که فردا کجا خواهی بود...

هر کس در زندگی خود یک کوه اورست دارد

که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند!

زمین خوردی!

عیبی ندارد...

برخیز ...

نگذار زمین به جاذبه اش ببالد !

سر به دو زانوی غم فرو مبر، سرت را بالا بگیر

قدرت دستانی که به سویت دراز شده از یاد برده ای!؟

کوله بارت ریخت!؟

 عیبی ندارد

سبک باشی راحتتر اوج میگیری ...

زندگی عالیست پس عاشق زندگیت باش

یاسمین
۲۷ آذر ۹۶ ، ۲۲:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر